به پادکست زیر گوش کنید: (نوشتهی زیر متن پادکست است)
[دکمهی Play را کلیک کنید]
من تنهاییام را میتوانم با خیره شدن به یک گل رزِ سرخ پژمرده سپری کنم.
مگر من از دنیا چه خواستم که آیین یکتا پرستیام باید چنین باشد؟
نگاهها از من خسته شدهاند.
آرامآرام،
میراث من به سراغ من میآید.
و من نگران از این میراث در ذهنام میدوم.
سالها صبر میکنم و تنها خیره میشوم.
مردم میآیند و میروند.
میراث من زمانی به سراغام میآید که خواب در آرامش ابدی را برگزینم،
و آنگاه میراث من در خشخش برگهای خستهایی که در پیادهروهای طولانی میخزند به دیگران میرسد.
سالها میگذرد و من دیگر در نیستیام و ناگهان برگی خودش را کشانکشان به زیر پایات میاندازد.
و تو با لبخند زیبایت میراث من را خرد میکنی.
Podcast: Play in new window | Download
قرچ
خوشحال می شدم اگر حداقل یک دلیل برای ابراز نظرتان می آوردید که من بتوانم روی نظرتان فکر کنم. واقعا شاید شما راست می گویید. اما بر مبنای چه دلیلی؟
درود بر شما دوست نیکو ساعت ۲۰:۵ ساعتی که کلوین نور سرد میشود ومن برای دوستی که کدی است از زندگی در درون سیم مینویسم که هرگز نمیبنمت ولی تو وجود داری همان گونه من وجود دارم وجود ما شنا کردن بر خلاف جهت جریان در تاریکی مطلق است در رودخانه ای که خدا در ان غرق شده تا زمانی که شنا کنی هستی .بدرود..
میراثت بوی پاییز می ده … تا هزاران سال هست … تا زمانی که دیگه زمین چهار فصل نباشه
آرامش برای شما به جای میگزارم، آرامش خود را به شما می دهم.آنچه من به شما می دهم نه چنان است که جهان به شما می دهد. دل شما مضطرب و هراسان نباشد.
پژ عزیز … امکان اش هست به من یاد بدی چه طور می تونم اون پلیر رو توی وبلاگ ام بذارم؟! ممنون می شم.
صدات خیلی گیرا بود. … صدا رو دوست دارم.
صدای ناله ی برگ ها زیر پای عابران سر به هوا… میراث پاییز
هر چه سعی کردیم نکامنیتم نشد که نشد برادر
انرژی عجیبی تو صدات (و نه تو متن) بود برای ویرانی و نه تباهی
من هر روز میام و گوش میدم که چی تراوش می کنه از این صدا، دلم غمگینتر ، پر می کشم تو تاریکی.
دست مریزاد
کاش از پی صدهزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی…
من به معجزهی صدا فکر میکنم.
صداتو شنیدم. وقتی نیستی دیگه به چیزی فکر نکن.
.